تبلیغات متنی
آزمون علوم پایه دامپزشکی
ماسک سه لایه
خرید از چین
انجام پروژه متلب
حمل خرده بار به عراق
چت روم
ایمن بار
Bitmain antminer ks3
چاپ ساک دستی پلاستیکی
برتر سرویس
لوله بازکنی در کرج
غدير عيد ولايت. پيام ها. امامت حق. ولايت، شاخصه‌ى نظام
پایگاه دانلود انجمن دانشجویان
درباره ما

باده بده ساقیا ولی ز خم غدیر چنگ بزن مطربا ولی به یاد امیر تو نیز ای چرخ پیر، بیا ز بالا به زیر داد مسرّت بده، ساغر عشرت بگیر. ==================== با سلام خدمت شما دوستان بنده سید امین مدیر وب غدیر هستم این وب در راستا شناخت بیشتر از واقعه غدیر و امام علی (ع)میباشد جهت ارتباط میتوانید از فرم تماس با ما نظرات خودرا بیان نمایید.
========================= =======================
محتوا تولیدی پایگاه غدیر
از این پس این افتخار را داریم در پایگاه غدیر آخرین محتوا تولیدی با موضوعاتی درباره غدیر جهت دانلود قرار دهیم آخرین محتوا ها جهت دانلود (کلیک کنید).یا علی امیدوارم مورد واقع قرار گیرد ++++++++++++++++++++++++++

نماز

کد لوگو پایگاه غدیر
تدبر درقرآن پایگاه غدیر
آیه قرآن
احادیث پایگاه غدیر
حدیث موضوعی
روز شمار پایگاه غدیر
روزشمار غدیر
دیگر امکانات
ساعت فلش مذهبی آمار ....
دعای فرج .......
دعای عظم البلا اوقات شرعی
✺ کد صوتی عید غدیر خم برای وبلاگ ✺

برنامه ها پایگاه غدیر
msn.com bing.com yahoo.com google.com
microsoft.com opera.com chrome.com mozilla.com
youtube pinterest.com twitter.com facebook.com
mail.yahoo.com gmail.com
شماره پیامک پایگاه غدیر
پ
ذکر پایگاه غدیر
ذکر روزهای هفته
آرشیو مطالب
» 1394
» 1393
موضوعات مطالب
نظرسنجی پایگاه غدیر
خطابه غدیر
پ پ پا پ
همراه با قرآن پایگاه غدیر
آیه قرآن تصادفی
همراه با مراجع پایگاه غدیر
نسخه موبایل پایگاه غدیر
حمایت و دوستان پایگاه غدیر
پ
بانک احادیث پایگاه غدیر
بانک پیامک پایگاه غدیر
پرسش پاسخ پایگاه غدیر
گالری عکس پایگاه غدیر
پرسش پاسخ پایگاه غدیر
همسنگرها پایگاه غدیر


















غدير عيد ولايت. پيام ها. امامت حق. ولايت، شاخصه‌ى نظام
+ نویسنده سیدامین در چهارشنبه 9 مهر 1393 |

"يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس ان الله لايهدي القوم الكافرين" پيامبر (ص) مامور به ابلاغ آن شد و طي مراسمي، خطبه‌اي تاريخي و آسماني ايراد نمود و در هواي داغ و سوزان با حضور يكصد و بيست هزار مسلمان و ماندن سه روزه در منطقه غدير و بيعت با علي ابن ابيطالب (ع)، پيامبر (ص) انجام وظيفه رسالت نمود و خداوند دين را تكميل كرد اليوم اكملت لكم دينكم ۳ مائده) نازل شد. در اين خطبه پيامبر (ص) بيش از 40 مرتبه روي اين نكته تاكيد و تصريح دارند كه اي مردم! من علي (ع) را به امامت و ولايت و جانشيني منصوب نكردم،‌ من فقط وظيفه ابلاغ و تبليغ دارم و همان‌طور كه بعثت نبي و پيامبر (ص) از طرف خداست،‌ نصب امام و خليفه و جانشين هم از طرف خداست. دراين خطبه 10 بار نام ائمه (ع) برده شد.
10 بار تاكيد مي‌كنند كه اينها ذريه من هستند. خطبه‌اي كه چيزي را براي هدايت مردم فرو گذاري نكرد و در رساندن پيام آيه شريفه چيزي فروگذار نكرده و نزول آيه شريفه اكمال دين و رضايت رب العالمين را به همراه داشته است.

علاوه بر اين، توصيه رسول مكرم اسلام (ص) فليبلغ الحاضر الغائب و الولد الي الولده الي يوم القيامه واجب است هر حاضر (در صحنه غدير و بيعت با علي (ع) اين پيام را به غائبين برساند، پدران به فرزندان تا قيامت، حجت عظيم من كنت مولاه فهذا علي مولاه را بر آنان تمام كنند و اين پيام در طول تاريخ در تمام بلاد منتشر شود. خطبه‌اي با چنين محتوا، مراسمي با چنين عظمت و انتصابي آسماني و الهي بر عده‌اي گران آمد و آن ر ابر نتافتند و به حضور پيامبر (ص) آمدند و مردي از آن ميان و اين‌گونه سخن گفت: اي محمد! به ما دستور دادي شهادت به يگانگي خداوند بدهيم و اينكه تو فرستاده او هستي. اين‌گونه عمل كرديم، شهادت داديم كه خدا يگانه و پيامبرش شما هستي. دستور به جهاد دادي، انجام داديم، حج و نماز و روزه و زكات را به دستور شما انجام داديم و پذيرفتيم اما با آنها راضي نشدي تا اينكه اين جوان (اشاره به علي ابن ابيطالب كرد) را به جانشيني خود منصوب نمودي و گفتي "من كنت مولاه فعلي مولاه" آيا اين سخن از ناحيه خودت است يا از طرف خدا؟ پيامبر (ص) فرمود: قسم به خدايي كه معبودي جز او نيست، اين سخن و اين انتصاب از طرف خداوند است.

در اينجا اين مرد، نعمان بن حارث فهري (همان مرد سئوال‌كننده) گفت: "الهم ان كان هذا هوالحق من عندك فامطر علينا حجاره من السماء" خداوندا! اگر اين سخن محمد، حق است و از ناحيه توست سنگي از آسمان بر ما بباران." بلافاصله سنگي از آسمان بر سرش فرود آمد و او را كشت. آيات اوليه سوره معارج كه در بر دارنده فضيلت ديگري از اميرالمومنين(ع) است نازل شد سئال سائل بعذاب واقع للكافرين ليس له دافع من الله ذي المعارج (معارج۱تا۳) امام صادق(ع) شان نزول سوره شريفه معارج را همين موضوع بيان مي‌فرمايد. همين مضمون را بسياري از مفسران اهل سنت نيز نقل نموده‌اند. مرحوم علامه اميني صاحب كتاب گرانسنگ الغدير اين شان نزول را از سي نفر از علماي معروف اهل سنت نقل مي‌كند. با ذكر مدارك و نقل عبارات به تعدادي از آنها اشاره مي‌كنيم:

1 - تفسير غريب القرآن، حافظ ابوعبيد هروي 2 - تفسير شفاء الصدور، ابوبكر موصلي
3 - تفسير الكشاف و البيان،‌ابوالحقاق ثعالبي 4 - تفسير سراج المنير، شمس الدين شافعي
5 - كتاب سيره حلبي كه در اين كتب تصريح شده شان نزول سوره معارج و آيات اوليه سوره در همين رابطه نازل شده است. اين همه فضيلت از فضايل علي (ع) و مويدي من عندالله، ملموس و محسوس است. پس اي كساني كه به پيامبر عزيز اسلام عشق مي‌ورزيد، با هم متحد شويد و پيام پيامبر (ص) را يكصدا و رسا در گستره عالم طنين‌اندازيد و وحدت حول محور پيام اين خطبه را به منصه ظهور رسانيد تا مشمول دعاي خاصه پيامبر (ص) قرار گيريد؛ "اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله."

                                                      عيد غدير؛ عيد ولايت ‏

سال دهم هجرت بود و پيامبر از آخرين سفر حج خود باز مي گشت، گروه انبوهي که تعدادشان را تا صد و بيست هزار رقم زده اند او را همراهي مي کردند تا اينکه به پهنه بي آبي به نام غدير خم رسيدند.‏ نيمروزهجدهم ذي الحجه بود که ناگهان پيک وحي بر رسول خدا (ص) نازل شد و از جانب خدا پيام آورد که: "اي رسول! آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده به گوش مردم برسان و اگر چنين نکني رسالت او را ابلاغ نکرده اي و خداوند تو را از گزند مردمان حفظ خواهد کرد" پيامبر دستور توقف دادند و همگان در آن بيابان بي آب و در زير آفتاب سوزان صحرا فرود آمدند و منبري از جهاز شتران براي پيامبر ساختند و رسول خدا بر فراز آن رفته و روي به مردم کردند.

 ابتدا خدا را سپاس گفت و از بديهاي نفس اماره به او پناه جست و فرمود: اي مردم بزودي من از ميان شما رخت بر مي بندم. آن گاه مي افزايد چه کسي بر مومنين در ارزيابي مصلحت ها‏‎و شناخت و تصرف در امور سزاوارتراست؟ همه يک سخن مي‎ ‎گويند خدا و پيامبرداناترند.‏  ‏ رسول گرامي مي فرمايد‏‎ ‎آيا من به شما از خودتان اولي و سزاوارتر‎ نيستم؟ همگان يک صدا جواب مي دهند که چرا چنين است. آن گاه فرمود: من دو چيز گرانبها در ميان شما مي گذارم يکي ثقل اکبر که کتاب خداست و ديگري ثقل اصغر که اهل بيت منند. مردم، بر آنان پيشي نگيريد و از آنان عقب نمانيد. آن گاه دست علي (ع) گرفت و بالا برد. سپس فرمود: خداوند مولاي من و من مولاي مومنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم. اي مردم هر کس که من مولا و رهبر اويم، علي هم مولا و رهبر اوست.

عید ولایت عید امامت است و در واقع باید گفت عید غدیر عید حکومت دینی و سیاست دینی است. ما مسلمان‌های معتقد هستیم همان طور که ابلاغ احکام دینی،‌ شرعی و بیان واجبات و محرمات بر پیامبر واجب بود، تعیین تکلیف حکومت اسلامی هم وظیفه دینی پیامبر بود و بلکه این وظیفه از آن وظایف دیگر مهم‌تر بود. پیام غدیر این است که حکومت در جهان‌بینی اسلامی یک موضوع دینی و یک امر معنوی و اسلامی است و اگر دقت کنیم تصدیق می‌کنیم که همین گونه هم باید باشد.

غدير؛ بزرگترين عيد الهي

روز عيد غديرخم يکي از اعياد بزرگ مسلمانان بويژه شيعيان است، روزي که در حقيقت بايد آن را بزرگترين عيد خدا و زبوني شيطان دانست، چرا که در اين روز خجسته پيوند ميان کفر و نفاق افشا و با صراحت از مقام ناب ولايت دفاع شد. در اهميت اين روز بايد گفت که سابقه غدير و عيد گرفتن اين روز مقدس، به زمان پيامبر اکرم (ص) مي‏ رسد. در دوران ائمه اطهار عليهم السلام ‌نيز اين سنت ديني ادامه داشته و امينان وحي الهي، همچون امام صادق (ع) و امام رضا (ع) آن را آشکار ساخته و يادش را گرامي و زنده نگه مي‏داشتند. پيش از آنان نيز، امير مؤمنان (ع) احياگر اين عيد بود.

رمز عيد بودن غدير نيز، کمال دين و اتمام نعمت در سايه تداوم خط رسالت در شکل و قالب امامت بود. به فرمان پيامبر خدا (ص) مسلمانان مأمور شدند ولايت را به صاحب ولايت تبريک گويند و با آن حضرت بيعت کنند. رسول خدا (ص) نيز بر اين نعمت الهي شادماني کرد و فرمود: «الحمدلله الذي فضلنا علي جميع العالمين.» آيه قرآن که به صراحت، اين روز را روز اکمال دين و خشنودي پروردگار از اين واقعه و تعيين وصي دانسته، رمز ديگري از عيد بودن غدير خم است. فرخندگي اين روز و عظمت اين مراسم و عيد بودن غدير، در آن روز و لحظه برهمگان روشن بود. اين نکته را حتي طارق بن شهاب مسيحي که در مجلس عمر بن خطاب حضور داشت، فهميده بود که گفت: اگر اين آيه «اليوم اکملت لکم دينکم…» (مائده / 3) در ميان ما نازل شده بود، روز نزول آيه را عيد مي ‏گرفتيم. هيچ يک از حاضران نيز حرف او را رد نکردند. خود عمر نيز سخني گفت که به نوعي پذيرش حرف او بود.

عيد گرفتن غدير : غدير، تنها نه به عنوان روزي تاريخي بلکه به عنوان يک عيد اسلامي مطرح است. عيد بودن آن نيز، مراسم و سنت هاي خاصي را مي‏ طلبد و نه تنها بايد آن را عيد دانست، بلکه بايد آن را عيد گرفت و به شادماني پرداخت و به عنوان تعظيم شعائر ديني، آن را بزرگ داشت و بر شکوه آن افزود، تا ارزش هاي نهفته در اين روز عظيم، همواره زنده بماند و سيره معصومين عليهم السلام احيا شود. همه اين ويژگي ها براي اين روز بزرگ، موقعيتي والا و ارزشمند پديد آورد، آنچنان که رسول خدا (ص) و ائمه هدي (ع) و مؤمناني که پيرو آنان بودند، از موقعيت اين روز شادمان بودند. مقصود ما از عيد گرفتن اين روز نيز همين است. خود حضرت رسول (ص) نيز به اين نکته اشاره و تصريح فرموده است،

از جمله در روايتي که مي ‏فرمايد: «روز غدير خم، برترين اعياد امت من است، روزي است که خداي متعال مرا فرمان داد تا برادرم علي بن ابي طالب را به عنوان پرچمي هدايتگر براي امتم تعيين کنم که پس از من به وسيله او راهنمايي شوند، و آن، روزي است که خداوند در آن روز، دين را کامل ساخت و نعمت را بر امتم به کمال و تمام رساند و اسلام را به عنوان دين، برايشان پسنديد.» کلام ديگر پيامبر (ص) که فرموده بود: «به من تهنيت بگوييد، به من تهنيت بگوييد.» نيز نشان دهنده همين عيد بودن روز غدير در کلام حضرت رسول (ص) است. خود اميرالمؤمنين (ع) در ادامه خط پيامبر (ص)، اين روز را عيد گرفت و در سالي که روز جمعه با روز غدير مصادف شده بود، در ضمن خطبه عيد فرمود: «خداوند متعال براي شما مؤمنان، امروز دو عيد بزرگ و شکوهمند را مقارن قرار داده است که کمال هر کدام به ديگري است، تا نيکي و احسان خويش را در باره شما کامل سازد و شما را به راه رشد برساند و شما را دنباله رو کساني قرار دهد که با نور هدايتش روشنايي گرفته‏ اند و شما را به راه نيکوي خويش ببرد و به نحو کامل از شما پذيرايي کند.

پس جمعه را محل گردهمايي شما قرار داده و به آن فراخوانده است، تا گذشته را پاک سازد و آلودگي هاي جمعه تا جمعه را بشويد، نيز براي يادآوري مؤمنان و بيان خشيت تقواپيشگان مقرر ساخته است و پاداشي چند برابر پاداش هاي مطيعان در روزهاي ديگر قرار داده و کمال اين عيد، فرمانبرداري از امر الهي و پرهيز از نهي او و گردن نهادن به طاعت اوست.پس توحيد خدا، جز با اعتراف به نبوت پيامبر (ص) پذيرفته نيست و دين، جز با قبول ولايت به امر الهي قبول نمي‏ شود و اسباب طاعت خدا جز با چنگ زدن به دستگيره‏ هاي خدا و اهل ولايت، سامان نمي‏ پذيرد. خداوند در روز غدير، بر پيامبرش چيزي نازل کرد که بيانگر اراده‏ اش در باره خالصان و برگزيدگان است و او را فرمان داد که پيام را ابلاغ کند و از بيماردلان و منافقان هراس نداشته باشد و حفاظت او را عهده دار باشد…» تا آنجا که فرمود: «رحمت خدا برشما باد! پس از پايان اين تجمع، به خانه‏هايتان برگرديد و به خانواده خود، وسعت و گشايش دهيد و به برادران خود نيکي کنيد و خداوند را بر نعمتي که ارزاني ‏تان کرده، سپاس گوييد. با هم باشيد تا خداوند هم متحدتان سازد. به يکديگر نيکي کنيد تا خداوند هم، الفت شما را پايدار کند، از نعمت الهي به يکديگر هديه دهيد، آن گونه که خداوند بر شما منت نهاده و پاداش آن را در اين روز، چندين برابر عيدهاي گذشته و آينده قرار داده است. نيکي در اين روز، ثروت را مي‏ افزايد و عمر را طولاني مي ‏کند. ابراز عاطفه و محبت به هم در اين روز، موجب رحمت و لطف خدا مي ‏شود. تا مي‏ توانيد در اين روز از وجودتان خرج خانواده و برادرانتان کنيد و در برخوردها و ملاقات ها ابراز شادماني و سرور کنيد…»

آيين عيد غدير و ائمه اطهار (ع):

اهل ‏بيت عليهم السلام، اين روز را شناخته و شناسانده و آن را عيد ناميدند و همه مسلمانان را به عيد گرفتن آن دستور دادند و فضيلت آن روز و ثواب نيکوکاري در آن را بيان کردند. فرات بن احنف مي‏ گويد: به امام صادق (ع) عرض کردم: جانم فدايت! آيا مسلمانان عيدي برتر از عيد فطر و قربان و جمعه و روز عرفه دارند؟ فرمود: آري! با فضيلت ترين، بزرگترين و شريف ترين روز عيد نزد خداوند، روزي است که خدا دين را در آن کامل ساخت و بر پيامبرش محمد (ص) اين آيه را نازل فرمود: «اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام دينا.» گفتم: آن کدام روز بود؟ فرمود: هر گاه يکي از پيامبران بني ‏اسرائيل مي ‏خواست جانشين خود را تعيين کند و انجام مي ‏داد، آن روز را عيد قرار مي ‏دادند.

آن روز، روزي است که پيامبر اکرم (ص)، علي (ع) را به عنوان هادي امت نصب کرد و اين آيه نازل شد و دين کامل گشت و نعمت خدا بر مؤمنان، تمام شد. گفتم: آن روز، کدام روز از سال است؟ فرمود: روزها جلو و عقب مي ‏افتد، گاهي شنبه است، گاهي يک‌شنبه، گاهي دوشنبه، تا آخر هفته. گفتم: در آن روز، چه کاري سزاوار است که انجام دهيم؟ فرمود:آن روز، روز عبادت و نماز و شکر و حمد خداوند و شادماني است، به خاطر منتي که خدا بر شما نهاد و ولايت ما را قرار داد. دوست دارم که آن روز را روزه بگيريد.»حسن بن راشد نيز از امام صادق (ع) روايت مي‏ کند که به آن حضرت عرض کردم: جانم فدايت! آيا مسلمانان را جز عيد فطر و قربان، عيدي است؟ فرمود: آري اي حسن! بزرگتر و شريف ‏تر از آن دو. پرسيدم: چه روزي است؟ فرمود: روزي که اميرالمؤمنين (ع) به عنوان نشانه راهنما براي مردم منصوب شد. گفتم: فداي شما! در آن روز چه کاري سزاوار است که انجام دهيم؟ فرمود: روزه مي ‏گيري و بر پيامبر (ص) و دودمانش درود مي‏ فرستي و از آنان که در حقشان ستم کردند، به درگاه خدا تبري مي‏ جويي. همانا پيامبران الهي به اوصياي خويش دستور مي‏ دادند روزي را که جانشين تعيين شده، عيد بگيرند. پرسيدم:پاداش کسي که آن روز را روزه بگيرد چيست؟ فرمود: برابر با روزه شصت ماه است.»فياض بن محمد بن عمر طوسي در سال 259 (در حالي که خودش 90 سال داشت) گفته است که حضرت رضا (ع) را در روز غدير ملاقات کردم، در حالي که در محضر او جمعي از ياران خاص وي بودند و امام (ع) آنان را براي افطار نگاه داشته بود و به خانه ‏هاي آنان نيز طعام و خلعت و هدايا، حتي کفش و انگشتر فرستاده بود و وضع آنان و اطرافيان خود را دگرگون ساخته بود و پيوسته فضيلت و سابقه اين روز بزرگ را ياد مي ‏فرمود. تمامي اين روايات و نقل قول ها در سيره عملي بزرگان شيعه، نشان از اهميت عظمت روز عيد غدير خم دارد. بنابر اين جامعه شيعي بايد با اهتمام ورزيدن به عيد ولايت و رهبري، و تکريم اين حبل المتين استوار شيعه، دين خود را نسبت به بنيادهاي اعتقادي ادا کنند.

چرا لقب امام علی(ع) امیرالمومنین نامیده شد؟

اميرالمؤمنين به معناي لغوي آن؛ يعني امير و فرمانده و رهبر مسلمانان.[1] مطابق همين معناي لغوي به پيامبر اسلام(ص) مي‏توان اميرمؤمنان؛ يعني رهبر و فرمانده مسلمانان اطلاق نمود. به خلفاي راشدين و خلفاي اموي و عباسي و يا همه كساني كه توسط شورا و اصحاب اهل حل و عقد انتخاب شده ‏اند، اطلاق مي‏گردد.[2] بر همين اساس است كه خلفاي اسلامي خود را اميرمؤمنان مي‏خواندند.اما اين كه در روايات عنوان اميرالمؤمنين از القاب خاص علي(ع) شمرده شده است،[3]اميرمؤمنان در اين روايات معناي ويژه ‏اي دارد كه آن معنا متضمن خلافت بلافصل است؛ با توجه به اين معنا تنها شامل امام علي(ع) مي‏شود، چون جز او كسي لايق اين مقام نيست.
در برخي از روايات بيان شده كه حتي در زمان پيامبر(ص)، نيز توسط پيامبر(ص) از حضرت علي(ع) به اميرمؤمنان ياد شده است.[4] به همين خاطر، اين لقب براي ديگران و حتي امامان معصوم(ع) اطلاق نشده است.
شخصي از امام صادق(ع) پرسيد: آيا روا است كه به امام زمان(ع) به عنوان "سلام بر تو، اي اميرمؤمنان" سلام ياد كرد؟ امام فرمود: نه، زيرا خداوند تنها علي(ع) را به اين لقب ناميده است. نه قبل او كسي به اين لقب ناميده شده و نه پس از او. آن شخص پرسيد: پس چگونه بر قائم آل محمد (ع) مي‏بايست سلام كرد؟ فرمود:مي‏گوييد: السلام عليك يا بقية الله".[5]
اختصاص لقب اميرالمؤمنين به امام علي(ع) تنها با معناي متضمن خلافت بلافصل قابل توجيه است؛ يعني بعد از پيامبر(ص) بايد او امير و حاكم مسلمانان بوده و مردم بايد به اين مهم آشنا شوند. شايد بر همين اساس باشد كه پيامبر(ص) فرمود: "اگر مردم مي‏دانستند در چه زماني علي(ع) به اين لقب ملقب گرديد، هرگز منكر فضايل او نمي‏شدند، زيرا علي در زماني كه آدم بين روح و جسد بود، ملقب به اين لقب شد؛ زماني كه خداوند فرمود: آيا من پروردگار شما نبودم؟ گفتند: بلي. فرمود: من پروردگار شمايم و محمد پيامبر شما است و علي امير شما است".[6]
اما اين كه به پيامبر اسلام(ص) اميرمؤمنان گفته نمي‏شد، بدان جهت بود كه عنوان"اميرالمؤمنين" به معناي خليفه بلافصل و جانشين آن حضرت است.طبيعي است كه به خود حضرت، اميرمؤمنان گفته نشود.
[1]. دايرةالمعارف تشيع، ج‏2، ص 522.      [2]. همان، ص 522 - 523.      [3]. معارف و معاريف، ج‏2، ص 448؛ دايرةالمعارف تشيع، ج‏2، ص 522.     [4]. بحارالانوار، ج‏35، ص 37، ارشاد مفيد، ص42.         [5].كافي، ج‏1، ص 411؛ بحارالانوار، ج‏24، ص 211؛ مظهر ولايت، ص 41.      [6]. ينابيع الموده، 2، ص 63؛ بحارالانوار، ج‏9،ص 256؛ مظهر ولايت، ص 40.

ولايت پيامبر(ص) و علي(ع) دو جلوه يك حقيقت

در آيات و روايات از پيامبر(ص) چنان سخن به ميان آمده كه گويي سخن گفتن از ايشان بي سخن گفتن از حقيقت و باطن وي يعني اميرمؤمنان(ع)، امري ناپسند است. شايد اين معنا را در موارد بسياري بتوان ردگيري و شناسايي كرد كه از آن جمله ناپسندي صلوات ابتر بر آن حضرت(ع) است كه از آن نهي و بازداشته شده است. خاستگاه اين نگرش را مي بايست در همان كلام الهي يافت كه اميرمؤمنان علي(ع) را جان و باطن پيامبر(ص) معرفي مي كند و در آيه مباهله به صراحت از نسبت دو مظهر مطلق و كامل هستي پرده برمي دارد. اين تأكيد در آيات و روايات درحالي انجام مي گيرد كه در مقام ظاهر و جهان خارجي نيز زايشگاه حضرت اميرمؤمنان(ع) كعبه مي شود تا بر همگان آشكار شود كه وي باطن و تاويل همه ظواهر هستي است و اگر خداوند در بطون خويش ظهور بطني داشته باشد، در كمال علي(ع) تجلي و ظهور بطني مي يابد. از اين رو وي مصداق اتم و اكمل هوالاول و الاخر و الظاهر والباطن مي شود. رسول خدا(ص) پيش از رحلت خود پيش بيني كرده بود كه پس از وي كينه هاي بدري، حنيني و خيبري گروهي سر مي گشايد و خاندان پاك ايشان را به آتش كين و حسد مي سوزاند. ريشه اين حسادت ها و كينه ها قطعاً در مقام عظماي ولايت اميرمؤمنان نهفته بود كه از سوي خدا و پيامبر به آن حضرت رسيده بود.
گستره معنايي ولايت
ابن اثير در نهايه اللغه درباره كلمه ولايت و مشتقات آن مي گويد: ولي از اسما و نام هاي خداوند متعال و به معناي ناصر و ياري كننده است. برخي آن را به معناي «متولي امور عالم و خلائق» دانسته اند. والي همچنين از نام هاي گرامي حضرت باري تعالي و به معناي مالك همه اشياء و متصرف در آنها است. در كلمه ولايت مفاهيم تدبري و قدرت و فعل متضمن است به اين معنا كه اگر كسي فاقد بعضي و يا جميع خصوصيات فوق باشد كلمه والي بر او اطلاق نمي شود. راغب در مفردات الفاظ قرآن كريم مي نويسد: كلمه ولايت به كسر اول به معناي نصرت و ياري و به فتح اول به مفهوم اختيار داشتن و ولي امر بودن است. البته بعضي اين كلمه را همچون كلمه دلالت كه با فتح يا كسر اول داراي معناي واحدي است به هر دو صورت كسر و فتح به يك معنا دانسته اند.
عالم شيعي «طريحي » در كتاب مجمع البحرين در ذيل آيه شريفه «هنا لك الولايه الله الحق» كلمه ولايت را ربوبيت و نصرت معنا كرده و كلمه ولايت به كسر اول را امارت و فرمانروايي دانسته و مي گويد: اين كلمه را به فتح اول به معناي محبت و به كسر آن به مفهوم توليت امر و فرمانروايي و سلطنت گفته اند. بنابر آنچه گفته شد «كلمه ولايت» در اصل به معناي فرمانروايي و صاحب اختياري و در برخي از كاربردها و استعمال هاي آن به مفهوم محبت و دوستي است.

مقام ولايت پيامبر(ص) و اميرمؤمنان(ع)
خداوند متعال، در قرآن مجيد، ولايت بر بندگان و صاحب اختياري امور امت اسلام را به پيامبر اكرم(ص) تفويض كرده و اين گونه فرموده النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم (احزاب 6) ولايت و صاحب اختياري پيامبر، نسبت به امور مردم اهل ايمان بيش از خود آنان است. اين ولايت مطلقه، بر حسب آيه شريفه انما وليكم الله و رسوله والذين امنو الذين يقيمون الصلوه و يؤتون الزكوه و هم راكعون (مائده 55) منحصر به خداوند و رسول اكرم و آن مرد با ايماني است كه در حال ركوع به مستمندي صدقه داده است. بنابر روايات فراوان كه از طريق شيعه و سني نقل شده، نزول اين آيه، در شأن حضرت علي(ع) است كه در حالت ركوع نماز، انگشتري خويش را به سائل نيازمند مرحمت كرد.
به مفاد صريح آيه كريمه فوق، ولايت مطلقه انحصاري بر مسلمانان، مربوط به خداوند متعال و رسول گرامي و اميرالمؤمنين صلوات الله عليهما است و اين ولايت در هر سه مورد، به اين معنا است كه ولايت و صاحب اختياري و حاكميت كه به علي(ع) تفويض شده هماني است كه براي پيامبر ارجمند(ص) مقرر گرديده و اين هر دو، از ولايت عام و مطلق حق تعالي نشأت گرفته است و داراي خاستگاه مشترك است.
جلوه اي از اين ولايت و اولويت، در آيه كريمه ذيل، انعكاس يافته كه و ما كان لمؤمن و لامؤمنه اذ قضي الله و رسوله امرا ان يكون لهم الخيره من امرهم و من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبينا؛ چون خداوند و پيامبرش در امري قضاوت كنند، هيچ مرد و زن باايماني را نمي رسد كه در برابر آن، اراده و اختياري از خود در كارشان، اعمال كنند و هر آن كس كه نافرماني خداي و رسولش كند به گمراهي آشكار درافتاده است. (احزاب 36)
سوره نساء بخشي ديگر از همين معنا را افاده ميكند فلا و ربك لايؤمنون حتي يحكموك فيما شجر بينهم ثم لايجدوا في انفسهم حرجا مما قضيت ويسلموا تسليما؛ چنين است قسم به پروردگار تو كه اينان به حقيقت، اهل ايمان نمي گردند تا آن كه در خصومت و نزاعشان، تنها تو را حاكم و داور قرار دهند و آنگاه در برابر حكمي كه به سود و يا زيان ايشان صادر كني، احساس تنگدلي و دشواري ننموده و از دل و جان تسليم و تمكين فرمان تو باشند.
پيغمبر خدا(ص)، در مواقع بسياري به ولايت اميرالمؤمنين علي(ع) و ائمه طاهرين(ع) اشاره و تصريح فرموده اند كه برخي از اين روايات را كه از طرق شيعه و سني نقل شده و پاره اي از آنها در حد تواتر است خواهيم آورد. در بازگشت از حجه الوداع، پيامبر اكرم از سوي خداوند متعال، به معرفي علي(ع) به عنوان جانشين و ولي امر مسلمين مأمور شد و لذا خطبه اي طولاني قرائت كرد و در آن فرمود: من كنت مولاه فهذا علي مولاه و همچنين به ولايت ائمه اسلام از فرزندان علي(ع) پرداخت و وظايف مسلمانان را نسبت به آنان برشمرد و به دنبال اين نصب و معرفي بود كه آيه شريفه اكمال دين و اتمام نعمت از سوي خداوند نازل گرديد.
بريده اسلمي گويد: در جنگي در سرزمين يمن، همراه علي(ع) بودم ولي از رفتار آن حضرت نارضايتي در من پيدا شد. چون در بازگشت به مدينه، رسول خدا را زيارت كردم، از علي بن ابيطالب شكوه كردم. ناگهان رخسار مبارك پيامبر متغير شد و به من فرمودند: يا بريده الست اولي بالمؤمنين من انفسهم ؟ فقلت: بلي يا رسول الله فقال: من كنت مولاه فعلي مولاه (مناقب خوارزمي، صفحه 97) اي بريده، مگر به فرمان حق تعالي، اختيار امر مؤمنين، بيش از خودشان به دست من نيست؟ گفتم: آري اي رسول خدا، فرمود: پس بدان هر كه را من مولا و صاحب اختيارم، علي مولا و صاحب اختيار اوست.

 از زيد بن ارقم، روايت شده كه گفت: چون رسول خدا(ص) از حجه الوداع بازگشت، در مكاني به نام غدير خم فرود آمد. پس از آن فرمودند: من از سوي حق تعالي خوانده شده ام و عن قريب اجابت خواهم كرد. اما در ميان شما دو چيز گران كه يكي از ديگري بزرگ تر است، باقي مي گذارم، كتاب خدا و عترت و اهل بيتم. بنگريد كه چگونه مرا در رعايت و حرمت آن دو، گرامي مي داريد و سفارش مرا محترم مي شناسيد. بدانيد كه اين دو را از يكديگر جدايي نخواهد بود تا آن هنگام كه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. پس از آن فرمودند: خداوند عزوجل مولا و سرور من است و صاحب اختيار هر مرد و زن مسلمانم. سپس دست علي(ع) را بگرفت و گفت: هر كس را كه من مولي و سرورم، اين مرد، سرور و مولاي اوست. (مناقب خوارزمي، ص 39)

بازگشت امت به جاهليت
با آن كه اسلام و قرآن مردم را از عصر جاهليت نخستين بيرون آورد؛ ولي در همان زمان نيز گروهي هنوز بر بينش و نگرش جاهلي بودند. در جنگ بدر نيز گروهي بودند كه تفكر جاهلي هنوز در جانشان نفوذ داشت. همين افراد بودند كه هنوز در رفتار اجتماعي و سياسي نيز دنبال قوانين و مقررات تبعيض آميز جاهليت بودند و خداوند درباره رفتار آنان چنين سرزنش مي كند: افحكم الجاهليه يبغون و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون؛ آيا آنان خواهان حكم جاهليت هستند؟ براي قومي كه ايمان يقيني دارند چه حكمي بهتر از حكم خداست. (مائده ۵۰)
اين افراد رفتارهاي اجتماعي شان به گونه اي بود كه بر نابهنجاري ها دامن مي زد و با در پيش گرفتن رفتار ناهنجار جاهلي مي كوشيدند تا جامعه اسلامي را از درون با چالش هاي اخلاقي و هنجاري مواجه سازند. از اين رو خداوند از آنان مي خواهد كه تبرج جاهلي نداشته باشند و به گونه نابهنجار در جامعه ظاهر نشوند و به اين امور زشت و ناپسند جاهلي رو نياورده و به آن دامن نزنند. (احزاب 33) بويژه آنكه هنوز قبيله گرايي در آنان با همان تعصبات و مشكلات وجود داشته است و رفتارهاي اجتماعي آنان را مديريت مي كرد. از اين رو حميت جاهلي در آنان مقدم بر اسلام و ايمان بود و حركات و رفتارهايشان را كنترل و مهار مي كرد. (فتح 26) خداوند پيش از رحلت پيامبر به ويژه در جنگ احد به امت هشدار داده بود كه مؤمنان مي بايست بر آثار ايمان باشند و هرگز به سبب مرگ و رحلت پيامبر(ص) و يا هر امر ديگري از اسلام دست نكشند و به فرهنگ جاهلي بازنگردند:

و ما محمد الا رسول قدخلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابكم (آل عمران ۱۴۴) اين امري بود كه از نظر قرآن بسياري خصوصاً كافران در آرزوي آن بودند (آل عمران ۱۴۹) و همواره آرزوي بازگشت به عصر جاهلي را در دل مي پروراندند. خداوند از اين باطن افراد چنين پرده برمي دارد: قد كانت آياتي تتلي عليكم فكنتم علي اعقابكم تنكصون؛ در حقيقت، آيات من بر شما خوانده مي شد و شما بوديد كه همواره به قهقرا مي رفتيد. اين گردش به قهقرا هر چند كه به شكل گردش بر پاشنه كفش و پشت كردن از پيامبر(ص) ظاهر مي شد ولي در نهايت به شكل بازگشت از آموزه هاي قرآني بويژه در حوزه نظام ولايت سياسي بروز و ظهور كرد.
اين گونه است كه حادثه تلخ و فتنه كبراي سقيفه بني ساعده رقم خورد و امت به گمراهي و انحراف افتاد و سر از عصر جاهليت مدرن در آورد و نظام برتر قرآني را به نظام خلافت دنيوي تبديل كرد. در نخستين حركت جاهلي، مردم را به زور به بيعت وادار كردند و دختر پيامبر(ص) را آزردند به گونه اي كه مورد لعن ايشان قرار گرفتند و در رفتار سياسي و اجتماعي از عدالت دور شدند و افزون بر غصب خلافت و ولايت و امامت، اميرمؤمنان علي(ع) را بيست و پنج سال خانه نشين كردند و در نهايت وي را به شهادت رساندند امام حسن(ع) را به زهر كين شهيد كرده و با حقد بدري و خبيري بر جسدش تير انداختند و از خانه پيامبر(ص) بيرون كردند و امام حسين(ع) را به بدترين شكل شهيد و بر تن او اسب تازاندند و سرش را بر نيزه كردند و ناموس پيامبر(ص) و زنان و كودكان بني هاشم را در كارواني از اسارت و بردگي به شهرها و كوي و برزن ها بردند و كردند آنچه كردند.

ضرورت اعلان رسمي و جهاني ولايت و امامت
جريان انما وليكم الله(9) كه نازل شد، او بايد تبيين و تشريح كند. يك تبيين خصوصي دارد، نظير احاديثي كه در مجالس و محافل خصوصي و مانند آن نازل شده . همان جريان حج را وجود مبارك رسول گرامي در جلسات خصوصي براي مردم تبيين مي كرد، ولي براي اينكه به امت اسلامي مساله حج را ابلاغ كند؛ حج تشريف بردند و مناسك حج و مراسم حج را انجام دادند؛ آنگاه صريحاً فرمودند: خذوا عني مناسككم. نماز را به جماعت خواندند، در سفر و حضر قصر و اتمام خواندند، فرمود: صلوا كما رايتموني اصلّي. هم درجلسات خصوصي فرمودند، هم در محافل رسمي و عمومي انجام مي دادند تا همگان ببينند. مسأله ولايت علي بن ابيطالب (ع) را در جريان حديث يوم الدار و در دهها مورد وجود مبارك حضرت امير را به عنوان امام، خليفه وجانشين خود معرفي كردند. اما اين براي مردم مدينه و يا اطراف مدينه شايد كافي بود؛ اما براي امت اسلامي، آنهايي كه در يمن بودند، دركشورهاي ديگر بودند كه آن روز جمعا جزء حكومت اسلامي حساب مي شد، يا بر فرض حساب نمي شد، جزء امت اسلامي بودند؛ اين امت را چگونه از جريان اليوم اكملت با خبر كند، از جريان انما وليكم الله با خبر كند، از جريان بلغ ما انزل اليك (10) با خبر كند؟ اين با يك سخنراني حل نمي شود. نامه و بخشنامه هم رسمي نبود. بسياري از مردم حجاز در آن روزگار اهل خواندن و نوشتن نبودند. بيان نوراني اميرالمومنين (ع) در نهج البلاغه اين است كه وقتي وجود مبارك پيامبر از طرف خدا مبعوث شد، عده كمي اهل كتابت و خواندن و نوشتن بودند. پس هيچ راهي براي تبيين عمومي، تعريف عمومي، تفسير عمومي، ابلاغ عمومي نبود؛ مگر اينكه اين سفر تاريخي حج شروع بشود و اين سفر تاريخي هم بايد درجاي مشخصي كه همگان در آنجا حضور و ظهور دارند ابلاغ بشود.
پس يك سلسله وظايفي است كه وجود مبارك حضرت در تنهايي يا در جلسات خصوصي انجام مي دادند، يك سلسله وظايف رسمي است كه با جلسات خصوصي و تعليمات خصوصي در مدينه حل نمي شود. جريان برائت از مشركين اين است، جريان حج اينطور است، جريان جهاد اين طور است، جريان ولايت هم همين طور. اگر وجود مبارك حضرت آيه: ان الله بري من المشركين و رسوله (11) را در مدينه تفسير مي كرد، براي شاگردانش تبيين مي كرد، براي نماز گزارانش تحليل مي كرد؛ اين كافي نبود كه مردم مكه و اطراف مكه و يمن و اطراف يمن و اينها بفهمند! ناچار بايد كه درجريان مكه كه همگان حضور دارند. و آنچه را كه در سفر حج ديدند به ديارشان منتقل مي كنند، به وسيله خود مبارك حضرت امير (ع) ابلاغ رسمي بشود؛ فرمود: اين بخش از آيات را تو به طور رسمي از طرف من برو در مكه. اعلام بكن؛ آن هم يوم الحج الاكبر(12).در خود مكه يا عرفات كه همه حضور دارند.

احاطه تكويني رسول اكرم(ص) بر جان مؤمنان
اگر طبق اين آيه همه ما موظفيم كه سپر آن حضرت باشيم، سنگر آن باشيم؛ براي آن است كه او به منزله جان ماست. همان طوري كه دست و پا و ساير اعضاء و جوارح سپر جان ماست و نمي گذارد جان ما آسيب ببيند؛ جان ما هم سپر جان رسول اكرم است، نبايد بگذارد او آسيب ببيند. پس اين آيه پيامش آن است كه وجود مبارك پيامبر به منزله جان جانان است. البته اين تنزيل گرچه صبغه خطابي دارد، لكن بايد اين را برهاني كرد. آنچه كه از اين آيه از نظر حكم فقهي و شريعت برمي آيد، اين است كه او داراي ولايت است؛ چه نسبت به مال مسلمان ها، چه نسبت به جان مسلمان ها! اما يك مقدار كه بازتر بشود، از صبغه تكوين هم مي تواند سر دربياورد كه او جان جانان باشد.
نمونه اش اين است كه وجود مبارك پيامبر، هر كاري كه ما مي كنيم او مي فهمد. حرفي مي زنيم، نيتي داريم، عقيده اي داريم، ارادتي داريم، اخلاصي داريم؛ او مي فهمد. اين دو آيه اي كه در سوره مباركه توبه است، كه فرمود: قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله(81)؛ اين سين، سين تحقيق است و نه سين تسويف؛ يعني خدا يقينا مي داند، پيامبر يقينا مي داند. اگر خدا كه عالم به جميع اشياء است، مي داند؛ پيامبر را به تعليم خودش آگاه كرد، او هم مي داند.
فرمود: هر كاري كه بكنيد، پيامبر مي بيند. پس يك احاطه اي نسبت به نفوس ما دارد؛ همان طوري كه دست و پا و اعضاء و جوارح ما هر چه بكنند، جان ما با خبر است؛ زيرا آنها زير مجموعه جان ما هستند، در قلمرو جان ما به سر مي برند؛ چون جان ما هست، دست و پا زنده اند؛ اگر جان ما مسافرت كرد و رحلت كرد و به ملكوت رفت، اينها مرداري بيش نيستند؛ حيات اعضاء به جان است، هر كاري كه اعضاء بكنند جان باخبر است؛ هر كاري هم كه جان ما بكند، پيامبر باخبر است. اين برهان كامل نيست، ولي اين يك سرپلي است كه شريعت را به آن حقيقت وصل مي كند؛ تشريع را به آن تكوين وصل مي كند. در سوره مباركه احزاب آمده: النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم؛ اين را كه باز بكنيم، سر از آنجا درمي آورد به استناد دو آيه سوره مباركه توبه كه هر كاري كه ما مي كنيم، پيامبر مي فهمد؛ او مي شود جان جانان كه از خطابه و تشويق و تنزيل و تمثيل و امثال دليل ظني بودن و اينها بيرون بيايد، راه تكوين پيدا مي كند.

همتائي ابلاغ «ولايت» با ابلاغ «رسالت»
همين معنا را پیامبر ص در حضور همه حاجيان از حج برگشته درباره وجود مبارك حضرت امير(ع) ثابت كرد. فرمود: از طرف ذات أقدس اله من مأمور شدم كه بگويم اني رسول الله و علي ولي الله فرمود: اگر نگويي، فما بلغت رسالته. اين فما بلغت رسالته، معلوم است! اگر كسي مأمور شد اين مطلبي را بگويد؛ اگر نگفت، يعني نگفت!! اگر خدا وحي نازل كند، بفرمايد: اگر اين را نگفتي، رسالت را نرساندي؛ نه يعني اين رسالت را! رسالت مطلقه را نرساندي. اگر نگوئي علي ولي الله، مثل آن است كه نگوئي: محمد رسول الله!!
مخالفت امويان با منصب امامت و شخص امام معصوم (ع)
آنگاه وجود مبارك حضرت امير در موارد فراواني خودش را معرفي كرده، فرمود: كل اين خاورميانه دراختيار من بود و چيزي از كسي نگرفتم، مگر اينكه يك روستايي يك شيشه عطر، يك ظرف عطر به من هديه كرده؛ اين در تمام نهج البلاغه هست. بعد فرمود: اگر شما غفلت كرديد، آنها اول با اصل امامت درگيرند، بعد در تعيين امام درگيرند. ساليان متمادي اموي ها و غير اموي ها با اصل امامت مخالفت مي كردند. بعد ديدند بالاخره مردم رهبر مي خواهند، امام مي خواهند، جانشين پيامبر مي خواهند؛ اينها آمدند، گفتند: امامت حق است، ولي امام مائيم.
تعجب اميرمومنان (ع) از عملكرد ناصواب امويان
از عجيب ترين شگفتي هاي روزگار اين است كه: ان معاويه بن ابي سفيان الاموي و عمرو بن العاص السهمي، اينها قبيله هايشان با هم بودند؛ قد اصبحا يحرضان الناس علي طلب الذين (02). فرمود: از شگفتي هاي روزگار اين است؛ اين معاويه بن ابي سفياني كه دودمان اموي دودمان فتنه است، آن عمر عاص سهمي كه دودمان او هم دودمان فتنه است؛ اينها دارند مردم را به تقوا دعوت مي كنند!! نامه هائي كه معاويه براي علي! بن ابيطالب (ع) مينويسد، درآن نامه مي گويد: علي مرگ حق است، خدا حق است، قيامت حق است، بهشت حق است، جهنم حق است، با تقوا باش؛ چرا تقوا را رعايت نمي كني؟!! اين نامه رسمي است! علي فرمود: از شگفتي روزگار اين كه اينها مردم را به دين دعوت مي كنند و ما را هم به تقوا فرا مي خوانند!! اگر كسي عاقل نباشد، آگاه نباشد، عالم نباشد؛ يك چنين روزگاري در پيش است! مي فرمايد: اين عجب است. اينها به من مي گويند: باتقوا باش، مردم را مي گويند: با تقوا باشيد، عادل باشيد؛ نظير آنچه فعلا شما از استكبار و صهيونيست مي شنويد كه اين حقوق بشر را اينها سنگش را به سينه مي زنند. از آن طرف غزه در محاصره است، مسلمانها يا للمسلمين شان بلند است، از اين طرف اينها داد حقوق بشر مي زنند! اين وضع دنياست.

سرّ تأكيد اسلام بر كسب معرفت و عقلانيت
اينكه مي بينيد وجود مبارك حضرت ولي عصر(عج) آمدند، جهان را پر از عدل و داد مي كنند؛ بخش وسيعش مربوط به فهم مردم است. اداره يك ملت با فهم، كار سختي نيست! مگر حضرت آمده، با كشتن جمعيت را اداره مي كند؟! حالا بر فرض الان ظهور كرده كه 7ميلياردند، 4ميليارد را بكشد، باز فتنه هست! اداره كردن مردم عاقل سخت نيست؛ اگر 313 شاگردي مثل امام داشته باشد، مردم هم آدم هاي بفهم باشند؛ ليظهره علي الدين كله(12) مي شود! اگر جامعه همين طور باشد، ظهور خبري نيست! ولي جامعه وقتي اهل عقل و استدلال و فهم و برهان و دين باشد، اداره يك مردم بفهم سخت نيست!
وجود مبارك حضرت امير فرمود: بر شما طلب علم واجب است. وجود مبارك پيامبر فرمود: تا مرز چين هم كه شد بايد واجد باشيد. اين را در كتاب الرحله مي خوانيد. اين ان طلب العلم فريضه، دنباله آن صدر است. صدر اين است: اطلبوا العلم و لو بالصين، فأن طلب العلم فريضه علي كل مسلم(22). بنابراين اگر ملت، عاقل و فهيم نباشد، اين خطر براي هميشه هست. فرمود: من را دعوت به تقوا مي كند در حالي كه هيچ خبري از عدل و تقوا برايشان نيست!
اميرمؤمنان(ع)؛ «باب» رسالت و «قطب» خلافت و امامت   بنابراين جريان غدير خم، جريان امامت است؛ به همين امام. درست است كه وجود مبارك پيامبر فرمود: أنا مدينه العلم و علي بابها(32)، وجود مبارك حضرت امير نسبت به رسالت «باب» است، اما درباره امامت «قطب» است. اگر فرمود: انا مدينه العلم و علي بابها، خود حضرت وقتي به مقام خلافت و امامت رسيد، فرمود: و هو يعلم ان محلي منها محل القطب من الرحي(42). براي رسول باب است، ولي براي امامت قطب است.
1و2) مائده 3       3) نحل 44      4) بحارالانوار/28/ 972      5) بقره 34     6) آل عمران 79     7) الصراط المستقيم 3/188        8) نهج البلاغه / حكمت ۱۳۶       9) مائده 55        10) مائده 76        11) و 12)توبه 3       (13) من لايحضره الفقيه/2/578        14) احزاب/6       15) بحارالانوار/ 73/115       16) انفال 57      17)- توبه 120     18)- توبه 105       19) مائده76- با تلخيص       ۲۰) بحارالانوار/ 23/ 364         21) توبه/33     22) وسائل الشيعه/ 72/27      ۲۳) وسائل الشيعه/ 72/34     24) نهج البلاغه/ خطبه3

مقصود شيعه از امامت ائمه     آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
كلمه «امام» در اصل لغت به معناي «پيش» و «پيشوا» است، و «امامت» يعني «پيشوايي». البته پيشوايي اختصاص به راه صحيح ندارد، و پيشوايي در مسير گمراهي و فساد نيز ممكن است. در قرآن اين گونه پيشوايان أئمّه يدعون الي النّار 1 و أئمّه الكفر 2 ناميده شده اند. پس كلمه امام هنگامي كه در مورد شخصي اطلاق مي شود، يعني كسي كه در جلو قرار دارد و ديگران پشت سر او حركت كرده، از عمل او پيروي مي كنند و او را مقتداي خودشان قرار مي دهند. اما «امامت» كه در اصطلاح شيعه به عنوان اصلي از اصول اعتقادي تلقي مي شود، معنايي خاص و اضافه بر معناي لغوي اين كلمه دارد. اين كه آن معناي زايد و بيش از معناي لغوي اين كلمه چيست كه باعث شده حيثيت ديگري در امامت مورد نظر شيعه لحاظ شود، احتياج به كمي توضيح دارد كه ذيلا به آن اشاره مي كنيم: درباره بعضي از پيامبران(ع) در قرآن آمده كه خدا آنها را امام قرار داده : و جعلنا منهم أئمّه ً يهدون بأمرنا لمّا صبروا و كانوا بآياتنا يوقنون.3

در اين آيه، از بين انبيا به حضرت ابراهيم(ع) و تعدادي از انبياي بني اسرائيل(ع) اشاره شده و مي فرمايد كه اينها امامان هستند و ويژگي آنها اين است كه به حق هدايت مي كنند. علت اين امر را كه داراي اين مقام شده اند دو چيز معرفي مي كند؛ يكي: لمّا صبروا صبر در ارتباط با عمل است؛ يعني آن هدفي را كه در نظر گرفتند در راه آن هدف استقامت و شكيبايي نمودند و مشكلات را تحمل كردند. عامل دوم را «يقين» ذكر مي كند: و كانوا بآياتنا يوقنون. البته همه مؤمنان بايد يقين داشته باشند، ولي از تعبيرات قرآني و روايات استفاده مي شود كه يقين مراتبي دارد. اين گروه از پيامبران مرتبه عالي يقين را داشتند. در مورد حضرت ابراهيم(ع) كه از جمله اين پيامبران است، مي خوانيم: و اذ ابتلي ابراهيم ربّه بكلمات فأتمّهنّ قال انّي جاعلك للنّاس اماماً؛4 و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتي بيازمود، و وي آن همه را به انجام رسانيد، [خدا به او ] فرمود: من تو را پيشواي مردم قرار دادم

حضرت ابراهيم(ع) بعد از نيل به مقام هاي: نبوت، رسالت و خلّت5 به مقام «امامت» رسيد؛ و آن هنگامي بود كه امتحان هاي الهي در مورد او به حد كمال رسيد و آن حضرت از همه آنها سربلند بيرون آمد. شايد امتحان هاي حضرت ابراهيم(ع) بي نظير بوده و كسي را در تاريخ نداشته باشيم كه اين چنين عجيب مورد آزمايش الهي قرار گرفته باشد. داستان در آتش انداختن حضرت بسيار عجيب است. حضرت ابراهيم(ع) در اين ماجراي بسيار پر مخاطره، به احدي جز خداي متعال تكيه و توجهي نكرد. حضرت را در دريايي از آتش انداخته اند و در شرف سوختن است. جبرئيل(ع) به آن حضرت عرض كرد: هل لك حاجه ؛ آيا حاجتي داري؟ ابراهيم(ع) فرمود: امّا ا ليك فلا و امّا ا لي ربّ العالمين فنعم؛6 اما به تو احتياجي ندارم، ولي به ياري پروردگار آري، نياز دارم! اين صحنه، امتحاني بسيار بزرگ بود تا معلوم شود ابراهيم(ع) در عمل تا چه حد موحّد است و به غير خدا توجه نمي كند.

اما بزرگ تر از اين امتحان، داستان ذبح حضرت اسماعيل(ع) است. داستان بسيار عجيبي است. شبيه آن، داستان حضرت سيدالشهدا(ع) در كربلا و شهادت حضرت علي اكبر(ع) است كه البته از جهاتي نيز مي توان داستان كربلا را بالاتر شمرد؛ اما اين كه پدري مأمور شود جواني رعنا و رشيد را با آن همه مقامات عالي، ادب، عرفان و معنويت، به دست خود سر ببرد، هيچ جا چنين چيزي را سراغ نداريم. نسبت به هيچ پيغمبر و امامي، چنين آزمايشي پيش نيامده است. حضرت ابراهيم (ع) از اين امتحان سخت با كمال سربلندي و سرافرازي بيرون آمد. براي بزرگداشت اين امتحان نيز خداي متعال تا روز قيامت به همه حاجيان دستور داده كه بايد در ايام حج در منا قرباني كنند. در هر صورت، بعد از همه اين امتحانات سخت بود كه خداي متعال به حضرت ابراهيم(ع) فرمود: انّي جاعلك للنّاس اماماً؛ اكنون شايسته شدي كه مقام امامت به تو داده شود. امامت مقامي معنوي و بسيار عالي است كه از لحاظ درجه بندي، از مقام نبوت و رسالت بالاتر است. حضرت ابراهيم(ع) اين مقام را براي ذريّه اش نيز درخواست كرد، كه پاسخ آمد:لا ينال عهدي الظّالمين؛7 پيمان من به ستم كاران نمي رسد.  يعني در ميان ذريّه ابراهيم كساني به اين مقام خواهند رسيد، كه در زندگي خود مرتكب ظلم نشده باشند. بنابر روايات ما، منظور از اين عده، ائمه اهل بيت(عليهم السلام) هستند.

مقصود شيعه از «امامت» در مورد امامان معصوم(عليهم السلام)
اكنون پرسش اين است كه وقتي در مقابل مخالفان و كساني كه معتقد به امامت نيستند، مي گوييم يكي از اعتقادات شيعه «امامت» است آيا به اين معنا نظر داريم، يا اختلاف شيعه و غير شيعه در اين بحث چيزي جز اين است؟ در تفسيري بسيار ساده، مقصود ما از اصل «امامت» در اصول اعتقادي شيعه اين است كه بعد از پيغمبر اكرم(ص) دوازده امام معصوم(ع) يكي پس از ديگري جانشينان بر حق آن حضرت(ص) مي باشند. بدين ترتيب اين اصطلاح را مي توان معناي سومي براي امامت تلقي كرد. بنابراين امامت داراي معاني متعددي است و بايد كاملا به اين تفاوت معاني توجه داشت. اگر ما به بزرگاني نظير بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران، امام خميني(قدس سره) «امام» اطلاق مي كنيم هرگز به همان معنايي نيست كه به دوازده امام(ع) «امام» مي گوييم. آنچه كه شيعه درباره امامت ائمه اطهار(ع) معتقد است معنايي خاص است.

بر اساس اين معنا، شيعه معتقد است آن بزرگواران كليه مقامات پيامبر(ص) به جز وحي و نبوت را دارا هستند، اطاعتشان بر همه امت واجب و علمشان خدادادي است و داراي مقام عصمت اند. بدين ترتيب در مورد اين دوازده «امام» كه جان

برچسب‌ها: <-پایگاه غدیر->

تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد و کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...